مفهوم واقعی عشق چیست ؟
1ـ لفظ «عشق» از نظر لغت مشتق از عَشَق است و «عَشَقه» گیاهی است بر دور درخت میپیچد و درخت را خشک،زرد و بیمحصول میکند (مشارق الاذواق، ص 46). انسان نیز همچون درختی است که وقتی در کمند عشق گرفتارآمد، به خاطر دوستی بیحد، محو در معشوقش گشته، وجود خود را فراموش میکند، تا جایی که دیوانهوار، با رنگی پریده ولباسی ژولیده و قیافهای مریض، ظاهر میشود که به قول حافظ:
سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چهها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افتاد و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد
مفهوم «عشق» همچون مفهوم «هستی» بدیهی است و قابل تعریف نیست؛ چرا که در هر تعریفی باید از معنا ومفهومی استفاده شود و چیزی از نظر مفهوم اعم از عشق نیست، ولی به صورت شرح الاسم میتوان چنین تعریف کرد:«عشق لذت شدید بردن یک انسان از چیزی به شکل و شمایل لطیف و اوصاف پسندیده و تناسب اعضا و ترکیبزیبایش میباشد». بحط در ماهیت عشق ـ که عشق انسان به انسان است ـ مربوط به حکمت نظری است.
اما بحث در اینکه عشق عینی چیست؟ این نیاز به تتبّع بیش از این نوشتار دارد. ملاصدرا: عشق را از جمله قراردادهای الهی در موجودات دانسته و وقتی از جمله قرار دادهای الهی به شما ر آید، طبیعی است که مصالح وحکمتهایی بر آن مترتب خواهد بود.
و به عبارت روشنتر، عشق یک سنّت الهی است؛ چرا که عشق به عنوان یک امر طبیعی در نفوس اکثر ملّتها،بدون ظاهر سازی، وجود دارد؛ زیرا همه انسانها از بوی خوش مسرور میشوند و یا از صدای دلپذیر لذت میبرند،بدون اینکه این لذت را از کسی و یا جایی آموخته باشند. پس عشق باید امری نیکو و نیکو ستایش شده باشد به خصوص اگر این عشق از مبادی فضیلت و به خاطر اهدافی شریف تحقق پیدا کند
پس وجود عشق در انسان از جمله فضایل است نه رذایل. بنابر آنچه که بعضی تعریف کردهاند عشق یک مرض نفسانی است که انسان را از خود بیگانه میسازد و یا گفتهاند: یک نوع هوا و هوس است که بر نفس غالب میشود. البته این تعاریف قابل نقد و بررسی است.
2ـ انسان به حکم اینکه در دایره امکان قرار دارد و احساس نقص در وجود خویش میکند، به رفع نقص و تمرکزکمالات در وجود، همت میگمارد و چون شیفته خیر و کمال مطلق است، گاهی از عشق حقیقی ـ که عشق به ذات پاک خداوند است ـ به عشقهای ظاهری دل میبندد و با قوّه تخیّل خویش محبوب حقیقی را ـ که از حد و حصر زمانی ومکانی منزّه است ـ در لباس سست و ژولیده طبیعت، به نمایش میگذارد و به طور طبیعی کمال محدود و محصور را به جای زیبایی و کمال صرف برای خود میآراید که از آن به عشق مجازی تعبیر میکنند.
این عشق مجاز نیز به دو قسم است: عشق نفسانی و عشق حیوانی. عشق نفسانی آن عشقی است که مبدأش شباهت و همانندی نفس عاشق با معشوق در جوهر باشد و بیشتر اعجابش به سبب شمائل و اخلاق پسندیده معشوقاست و عشق حیوانی آن عشقی است که منشأش شهوت بدنی و در راستای لذت حیوانی باشد. به همین دلیل بیشتر یه تعجبش از ظاهر و رنگ و شکل بدنی نشأت میگیرد. گر چه همه یه یک نکته برگشت دارد، و آن شیفتگی به زیبایی است که لطافت نفس اقتضای آن را داشته به خلاف عشق حیوانی که اقتضای نفس اماره است.
امّا اینکه آیا از نظر اسلام عشق ورزیدن صحیح است یا نه؟ از شرح بالا روشن شد که عشق حقیقی و نفسانی موردتأیید اسلام، به قول نظامی گنجوی:
عشق آیینه بلند نور شهوت ز حساب عشق دور است
پس صرف محبّت به چیزی قبیح نیست؛ زیرا: اِنَّ اللّهَ جمیل و یُحبّ الجمال ؛ خداوند خودش زیباست و زیبایی را دوست دارد و حتی در مورد خلقت انسان آمده است که: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم
مرحوم فیض تنها کلید معارف الهی و انوار علوم غیبی را عشق دانسته است که عاشق به خاطر عشق سرشارش:میتواند در عالم غیب گام بردارد و در قرآن آمده است: والذین امنوا اشدُّ حبّاً للّه و در صحیفه سجادیه آمده است: فَزَعَ قلبی لَمَحَبَّتِک ؛ خداوند هرگاه دل بنده را آماده برای محبت خویش سازد، لامحاله جای دیگری در آن نمیماند خلاصه اگر چه لفظ عشق در قرآن نیامده اما اصل معنا که شدّت دوستی است مطرح شده است
3ـ هم چنانکه هستی دارای درجاتی است؛ مثلاً میگوییم: خداوند هست، انسان هست، مورچه هست. بر هر سه مورد هستی اطلاق شده است امّا دارای شدت و ضعف است؛ چرا که هستی خدا فوق همه هستیهاست و بقیه درمرحله پایین قرار دارند. فرق بین دوستی و عشق نیز چنین است؛ زیرا گاهی چیزی را دوست داریم ولی حاضر نیستیم برای آن از جان خویش بگذریم؛ ولی در مرحله عشق نهایت وابستگی انسان را به معشوق میرساند به گونهای که خودرا فراموش میکنیم.
4ـ اینکه بگوییم اعمال انسان ناشی از عقل است. این به طور عمومیت صحیح نیست؛ ولی در اینکه بعضی از آنهامنشأش عقل است شک نداریم؛ امّا اختلاف بین حیطه عقل و عشق امری است که از طرف عدهای مطرح شده است.به نظر ما هیچ ستیزی بین عقل و عشق نیست، بلکه هر یک متمّم یکدیگرند؛ چرا که تا انسان زیبایی چیزی را درک نکند، هرگز به آن عشق نمیبندد. در عین حال که عشق را یک امر فطری میداند ولی به وسیله عقل به اثبات آن میپردازد. پس نه تنها عقل و عشق با هم ستیزی ندارد: بلکه هر یک مکمّل یکدیگرند.
5ـ خداشناسی غیر از اسلامشناسی است. در خداشناسی بهترین وسیله و ابزار را دل دانستهاند و برهان صدیقین را ـ که یک برهان از علت پی به علت بردن است ـ یک راه دلی دانستهاند، ولی در شناخت اسلام از هر دو وسیله باید استفاده کرد؛زیراهر یک همچنان که قبلاً متذکر شدیم: دل و عقل مکمّل یکدیگرند، گر چه عرفا شناخت خدا و اسلام را تنها از راه مکاشفه و دل پنداشته. اما به نظر میرسد به کمک هر دو، اسلام قابل شناخت است.
6ـ با یک نظر اجمالی به عناوین اصطلاحات و آموزشهای خاصی که در مکتب اسلام به کار رفتهاند میتوان به این نتیجه رسید که این مکتب معتقد به وجود دو جریان اصلی ذاتی و متضاد (فطرت و شهوت) است.
ولی در این تضادّ هیچ یک از دو جریان به کلی از بین نمیروند و فقط تضعیف میشوند. جریان شهوت به عنوان یکی از عناصر سازنده شخصیت انسان در روانشناسی اسلامی مطرح است. شهوت از نظر لغوی به معنای دوست داشتن و احساس کشش نسبت به جنبههایی که موارد تمایل نفس است میباشد و در قرآن آمده است: و فیها ماتشتهیه الاَْنْفس و تلذ الاعین و در بهشت آنچه دلها میخواهند و چشمها لذت میبرند، وجود دارد (سورهزخرف، آیه 71). و چون شهوت به عنوان یک غریزه در انسان وجود دارد و انسان علاقه شدیدی نیز به لذت داردوگاهی کاملاً مطیع شهوت میشود، اسلام آموزشهایی جهت کنترل این شهوت داده است. تعبیر دیگری که از جریان شهوت در قرآن آمده است، نفس اماره است: اِنّ النفس لاَِمّارةبِالسُّوءْ الاّ ما رَحِمَ رَبیّ که همیشه انسان را به سقوط وشکت میکشاند.
از طرفی آموزشهای اسلامی تأکید بر این مطلب دارد که فطرت انسان به سوی توحید است، پس در هر لحظه امکان دارد که یکی از این دو جریان بر دیگری غالب آید و در نتیجه کل شخصیت انسان را تحت نفوذ خود قرار دهد. بالاخره انسان باید عوامل تقویت و تضعیف این دو جریان را دقیقاً به دست آورد.
با توجه به اینکه انسان فقط در برابر اعمال ارادی مورد مجازات و پاداش قرار میگیرد، میتوان چنین نتیجه گرفت که: در کلیه اعمال و رفتارهای ارادی انسان عقل مسؤول اصلی است، سپس عشق را از دایره عقل و اراده خارج کردهاند.
بعضی از روان شناسان عشق را یک مرض نفسانی دانسته و عاشق را یک فرد بیمار تلقی کردهاند. امّا اسلام به عاشق نه تنها به عنوان یک بیمار نمینگرد، بلکه تکامل فطرت خدادای او را به نمایش میگذارد؛ چرا که با شناخت زیبایی،همه کشش و جذبه او برای رسیدن به معشوق به کار گرفته میشود (اصول المعارف، فیض کاشانی، ص 74). رجالٌ صدقوا ما عاهدو اللّه علیه فَمِنْهم مَنْ قفنیْ نَحْبَه و منهم مَنْ یَنْنِظُر وما بِدِّلوا تبدیلاً . اما عشق بین دو جنس مخالف،این نیز عشق است ولی یک عشق حیوانی است، البته اگر بر اساس شهوت و خواستههای نفسانی باشد.
اما اینکه اسلام با میل و کششهای انسان به مخالفت بر میخیزد، به یقین چنین چیزی نیست و بلکه به قول مرحوم بو علی سینا «شوق و اشتیاق هیولی به صورت نیز از وجود عشق در کلی هستی خبر میدهد»